با توام ;

تو که مهری ، تو که عشقی ، 


تو که همراز شبهای هجری 


تو که همسفرم در کوره راه زندگانی


مثال نغمه ی پرشور شعری 


همه سازی ، 


همه سوزی ،

 

به گرمی مثل گرمای تموزی 


در رخ مــــــــاهرخان خال سیه


به درخشش چون آفتاب نیمروزی

 

تو صمیمی ، تو نیازی 


به نیاز همچو نمازی 

 


تو عزبزم تو خیالی ، در مهر سرحدکمالی 

 


چه بگویم که به تعریف ، نتوان وصف تورا گفت ;

 

زلقایت نه بِدَر شد، نبیاشقت

 

من از آن پــــــــــاک الـــــه تمنای وصل تو دارم .

 

من ازآن دولت حق ، خواهش مهر تو دارم .

 

از رقیبان دغاء نهراسم ،


چون عزیزی چون تو دارم ،


تو برآنی که بدانی که در این دل چه نوشته است


من برآنم تو ندانی که در آن محض نوشته است .


" که عزیزم ، دوستت دارم "



#وحیدکیاپور


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها